loading...
گروه کامپیوتری سفیر
امین نوروزی بازدید : 8 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)

 توجه                        توجه  .............................................................................................................................................................

دانلود بازی های جذاب مانند igi1برای شما با حجم کم تا تاریخ1392/08/11گذاشته می شود.                                                                                        

                                                               باتشکر

                                                         رئیس وب سایت

امین نوروزی بازدید : 9 چهارشنبه 19 تیر 1392 نظرات (0)
پل خواجو یکی از شاهکارهای معماری دوران صفوی که در حال حا ضر بدلیل ورود رطوبت افزایش ترکهای ایجاد شده در حال تخریب تدریجی می باشد.
 


--
D.P
--
طوطی صحبت میکند، اما اسیر قفس است عقاب سکوت میکند و دارای اراده پرواز . . .
-

  نوشته شده در  جمعه یازدهم اسفند 1391ساعت 22:10  توسط امين نوروزي  |  نظر بدهید


 
 

آب ، بابا، بي بهانه يادتان هست؟
در عبور از اين زمانه يادتان هست؟

چيزی از تصميم کبری يادمان نيست
"باز باران باترانه" يادتان هست؟

شعرهای زندگی را حفظ کرديم
بيت های عاشقانه يادتان هست؟

از کنار کودکی هامان گذشتیم
ذوق و شعر کودکانه یادتان هست؟

 مرد در باران که آمد يادمان بود
چکه های سقف خانه يادتان هست؟

باز پای مشق فردا خوابمان برد
باز تکليف شبانه يادتان هست؟

ای کاش میشد دوباره برگشت به اون دوران مدرسه.

ای کاش میشد دوباره بچه شدو بدون اینکه  بدونی چه مشکلاتی تو زندگی وجود داره.

ای کاش میشد دوباره بچه شد وعشق وفقط تو اسباب بازی ها وکتابهایت جستجو میکردی وبخاطر عشق پاکی که داشتی هرگزکسی بهت ناسزا نمیگفت.

و یک دنیا ای کاش....

تو ادامه مطلب یک سری عکس خاطره انگیز گذاشتم حتما ببینید جالبند.


ادامه مطلب
  نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم مهر 1391ساعت 19:2  توسط امين نوروزي  |  یک نظر

دکتر حسابیقسمت اول

../upload/group/26/0.629596001322838290_iranfars_ir.jpg

 دکتر محمود حسابى در سال ۱۲۸۱ شمسى در تهران متولد شد.  پدر و مادرش اهل تفرش بودند. محمود چهار ساله بود كه همراه با خانواده و پدر بزرگش كه سفیر ایران در بغداد بود، به بغداد رفت و پس از دو سال به دمشق و یك سال بعد به بیروت عزیمت كرد.

در سن هفت سالگى در مدرسه شبانه روزى فرانسوى بیروت ثبت نام نمود و مشغول تحصیل شد.هنوز چند ماه نگذشته بود كه زمان مأموریت پدربزرگش در بیروت به پایان رسید و قرار بر این شد كه محمود و برادر بزرگش به تنهائى در مدرسه شبانه روزى فرانسوى بیروت بمانند و تحصیلات خود را ادامه دهند. اما هنگام ترك بیروت بی‌تابى مادرشان سبب شد كه مادر از كشتى پیاده شود و در بیروت بماند.

داشتن مذهب و ملیت متفاوت با سایر دانش ‏آموزان (یعنى مسلمان و ایرانى بودن محمود) و ندانستن زبان های فرانسه و عربى در سال اول تحصیل او مشكل آفرین شد  اما پس از گذشت یك سال محمود فرانسه و عربى را به خوبى فرا گرفت و در دروس دیگر هم استعداد سرشار خود را نشان داد به طورى كه در سال دومشاگرد اول مدرسه شد و جایزه دریافت كرد.

جالب توجه اینكه نمره‏ هاى محمود در زبان فرانسه بالاتر از نمرات هم‌شاگردیهاى فرانسوى الاصل او بود.  این برترى درسى در سالهاى بعد نیز ادامه داشت تا جائى كه وضع محمود زبانزد معلمان و دانش‌آموزان گردید.

../upload/group/26/0.204648001322838291_iranfars_ir.jpg

 با شروع جنگ جهانى اول مدرسه فرانسوى بیروت تعطیل شد و محمود در منزل از یك معلم خصوصى درس  گرفت و همچنین مادرش زبان فارسى را به او آموخت. محمود با آموزش زبان فارسى، كتاب گلستان و بوستان سعدى، غزلیات حافظ و منشأت قائم مقام فراهانى وترجمه ی قرآن را مطالعه کرد. استعداد و حافظه محمود به اندازه‏اى قوى بود كه در یك تابستان با مطالعه كتاب فرهنگ «آلمانى -فرانسه»، زبان آلمانى را  یاد گرفت.

او سیزده سال داشت كه وارد مدرسه آمریكائى بیروت شد، اما به علت عدم آشنائى به زبان انگلیسى، او را در كلاس اول ابتدائى ثبت نام كردند.

محمود به زودى زبان انگلیسى را فرا گرفت و در امتحانات عمومى مدرسه شركت كرد و در نتیجه از كلاس اول به كلاس پنجم ارتقاء یافت. كلاس پنجم را پشت سر گذاشت و شاگرد اول شد. سپس در كالج آمریكائى بیروت ثبت نام كرد و مشغول تحصیل گردید. اما پولى كه از ایران براى محمود و خانواده‌‏اش می‌‏فرستادند بنابر دلائلى قطع شد. در نتیجه وضع مالى و اقتصادى آنها به تاریكى گرائید. مادرش تا مدتى با فروش زیور آلات خود و لوازم قیمتى منزل، زندگى خود و فرزندانش را اداره كرد. ولى كم ‏كم این منبع درآمد نیز به پایان رسید و مادر از ناراحتى سكته كرد و سخت بیمار شد. كار به جائى رسید كه مستخدم سفارت ایران در بیروتبخشى از حقوق خود را در اختیار آنها می‎‏گذاشت اما این كمك ناچیز نمی‌‏توانست هزینه‌‏هاى زندگى آنان را تأمین کند.

محمود و برادرش در شرائطى قرار گرفتند كه مجبور بودند نان خشك جمع آورى نمایند و براى ادامه حیات از آن استفاده كنند. اما علیرغم این مشكلات طاقت فرسا، محمود سالهاى تحصیلى خود را با موفقیت پشت سرگذاشت و علاوه بر درس در رشته ‏هاى مختلف ورزشى هم فعالیت داشت واز جمله مربى شنا گردید.

پس از پایان جنگ جهانى اول در مدرسه مهندسى فرانسوى بیروت ثبت نام كرد و تحصیلات خود را در آن مدرسه دنبال نمود. در ایام تابستانبا نقشه كشى و خدمت در یك مؤسسه راه سازى هزینه‏ هاى زندگى و تحصیل طول سال را تأمین نمود و پس از سه سال دیپلم مهندسى دریافت كرد.  سپس به دانشگاه آمریكائى كه تحصیل در آن را ناتمام گذاشته بود بازگشت و پس از چهار سال با اخذ لیسانس در رشته ‏هاى تاریخ، ریاضى، زیست ‏شناسى و اخترشناسى فارغ التحصیل گردید.

محمود از بیروت به فرانسه رفت و در دانشكده برق مشغول تحصیل شد و با دریافت دیپلم مهندسى برق در راه آهن سراسرى فرانسه مشغول به كار شد. اما روح كنجكاو و استعداد سرشارش ارضاء نشد و با موفقیت چشمگیرى در امتحان دشوارى كه پروفسور «فابرى» از او گرفت به دانشگاه سوربن فرانسه راه یافت و در دكتراى رشته فیزیك تحصیلات خود را ادامه داد.

احمد صادقى اردستانى در جلد اول کتاب"داستانهاى كودكى بزرگان تاریخ" می‌گوید: همزمان با شروع تحصیل در دكتراى فیزیك، پولى كه از تهران براى محمود ارسال می ى‏شد، قطع گردید.  تنگدستى و فشار اقتصادى سبب شد كه محمود اقدام به آموختن رانندگى نماید تا با رانندگى تاكسى امرار معاش كند.  اما برادرش در تهران با وزارت راه ایران گفتگو كرد و مبلغى وام براى محمود دریافت نمود و به پاریس فرستاد و در مقابل او متعهد شد پس از پایان تحصیلات در وزارت راه استخدام گردد. طولى نكشید كه او دكتراى فیزیك را با درجه ممتاز دریافت كرد و به ایران مراجعت نمود و در وزارت راه مشغول به كار شد. دكتر محمود حسابى، پدر فیزیك نوین و چهره تابناك علوم جدید در ایران، یكى از شخصیتهاى برجسته و برگزیده دانش در سطح جهان و بخصوص این مرز و بوم بود كه بیش از شصت سال خدمات ارزشمند علمى و فرهنگى عرضه کرد.

../upload/group/26/0.126611001322838293_iranfars_ir.jpg

دکتر حسابی در انتقال علوم جدید به ایران عمده ‏ترین سهم را داشت. سهمی كه قابل مقایسه با هیچ كسى نیست. دكتر حسابى بانى اولین دانشگاه و اولین دارالمعلمین و بنیانگذار ده‏ها مركز تحقیقاتى و پژوهشى در ایران بود. تاریخچه  ی آموزش فیزیك دانشگاهى و تأسیس دانشگاه در ایران با نام دكتر حسابى قرین است. او عاشق سرافرازى ایران بودو شكوفائى علمى این كشور را آرزو می ‏كرد.به طورى كه حاضر نبود لحظه یی از كشورش دور بماند.

برخى از مشاغل و خدمات پروفسور محمود حسابى در ایران را به شرح ذیل می توان نام برد:
۱ مهندسى راه در وزارت راه و ترابرى.
۲ تأسیس مدرسه مهندسى وزارت راه و تدریس در آن جا.
۳ - ترسیم اولین نقشه ساختمانى راه ساحلى سراسرى میان بنادر خلیج فارس از بوشهر تا بندر لنگه.
۴ تأسیس دار المعلمین (دانشسراى عالى ) و تدریس در آن جا.
۵ ایجاد اولین ایستگاه هواشناسى در ایران.
۶ نصب و راه اندازى اولین دستگاه رادیولوژى در ایران.
۷ همكارى در تأسیس اولین بیمارستان خصوصى كشور.
۸ آغاز واژه گزینى علمى در ایران.
۹ نوشتن قانون دانشگاه.
۱۰ تأسیس دانشگاه تهران.
۱۱ تأسیس دانشكده فنى و تصدى ریاست و تدریس آن.
۱۲ تأسیس دانشكده علوم و قبول ریاست و تدریس آن.
۱۳ مأموریت در خلع ید، از شركت نفت انگلیسى در دولت دكتر مصدق و تصدى اولین ریاست هیأت مدیره و مدیریت عامل شركت ملى نفت ایران. ۱۴ تصدى وزارت فرهنگ در دولت دكتر مصدق.
۱۵ پایه گذارى مدارس عشایرى در كشور.
۱۶ - مخالفت با طرح قرارداد ننگین كنسرسیوم در مجلس شوراى ملى.
۱۷ مخالفت با قرارداد دولت ایران، در عضویت سنتو در مجلس شوراى ملى.
۱۸ تأسیس اولین رصدخانه تعقیب ماهواره‏ها در شیراز.
۱۹ شركت در پایه گذارى مركز مخابرات اسدآباد همدان.
۲۰ تدوین قانون استاندارد در ایران.
۲۱ پایه گذارى مؤسسه ژئوفیزیك در دانشگاه تهران.
۲۲ پایه گذارى مركز تحقیقات و رآكتور اتمى در دانشگاه تهران.
۲۳ همكارى در تأسیس انجمن موسیقى ایران.

پروفسور حسابى در انجمنهاى علمى سطح بالاى جهان عضویت داشت و در اكثر محافل و مراكز علمى دنیا، كنفرانسهاى علمى ارائه كرد. پروفسور حسابى از سوى یك مركز علمى در آمریكا، به عنوان كاندیداى مرد سال ۱۹۹۰ جهان انتخاب شد.

پروفسور محمود حسابى، فیزیكدان برجسته معاصر، با نام نیك و بجاى گذاشتن این همه آثار علمى و فرهنگى، پس از یك عمر نود ساله كوشش و تلاش، دوازدهم شهریور ۱۳۷۱ شمسى قمرى در بیمارستان دانشگاه ژنو زندگى پر بار خود را به درود گفت.

  نوشته شده در  جمعه چهاردهم مهر 1391ساعت 13:49  توسط امين نوروزي  |  نظر بدهید

http://s1.picofile.com/file/7212194187/ali.jpg

خدایا ! به هرکه دوست میداری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است
و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر
.
.
.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
.
.
.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
.
.
.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
.

بقیه جملات بسیار زیبا در ادامه مطلب


.
.
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت
.
.
.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
.
.
.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق
.
.
.
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
.
.
.
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بینایی می دهد
.
.
.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
.
.
.
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
.
.
.
از عشق هرچه بیشتر بنوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر ، تشنه تر
.
.
.
عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست که دوست را به دوست می برد
.
.
.
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
.
.
.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند
.
.
.
در عشق رقیب منفور است
در دوست داشتن است که : ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
.
.
.
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
balatarin cloob Donbaler viwio Donbaleh Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg yahoo Technorati delicious

مطالب مرتبط را ببینید



نظر شما در مورد این مطلب چیه؟

در قسمت نظرات ( پایین صفحه ) نظر خود را بنویسید

  نوشته شده در  دوشنبه دهم مهر 1391ساعت 18:19  توسط امين نوروزي  |  یک نظر

نام و لقب

نام آن چنانکه دانسته‌است، پهلوان محمود خوارزمی است و در شعر به قتالی تخلص می‌کرد.

اما درباره لقبش (پوریای ولی) اختلاف کرده‌اند. جزء نخست لقب او به اختلاف روایات پوریار، پوربار، بوربا، پریار، پوریار، پکیار و بوکیار نیز آمده است(جامی، ۵۰۴؛ گازرگاهی، ۱۴۰؛ آذر، ۳۱۹؛ هدایت، ریاض... ، ۱۹۷؛ اعتمادالسلطنه، ۲/۶۲۰؛ قداراف، ۱۵۲؛ پرتو، بیضایی، ۱۱۱-۱۱۲). برخی نیز او را فرزند پوریای ولی دانسته‌اند(اوحدی، ۳/۹۴۰؛ واله، ۳۴۷؛ علی حسن‌خان، ۳۸۲؛ هدایت، سفارت‌نامه... ، ۷۸، ۹۰).

کمال‌الدین حسین گازرگاهی، مؤلف مجالس العشاق، که نزدیک‌ترین تذکره نویس به زمان پوریای ولی است، لقبش را «پریار» یاد کرده‌است. نویسنده کتاب «تاریخ ورزش باستانی ایران، زورخانه» بر این نظر است که پوریا ترکیبی از دو کلمه پری و یار است و بر کسانی اطلاق می‌شده که در انجام کارهای شگفت‌انگیز ممتاز بوده‌اند. [۱]

زادگاه

نویسندگان درباره زادگاه او نیز اختلاف کرده‌اند. برخی او را از مردم اورگنج (از شهرهای خوارزم)، برخی از مردم گنجه و برخی دیگر، بر اساس طوماری قدیمی به جا مانده از دوره صفوی، او را از مردم خوی،سلماس دانسته‌اند. [۲]

زندگی

پوریای ولی در جوانی کشتی می‌گرفت و پیشه پوستین‌دوزی و کلاه‌دوزی داشت. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. [۲] درباره دگرگونی روحی پوریای ولی روایت‌های فراوان آورده‌اند. بطور کلی زندگی پوریای ولی با افسانه درآمیخته‌است.

پوریای ولی در میان ورزشکاران ایران نمونه‌ای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک قدیس در میان مردم جایگاهی والا دارد.

آرامگاه

به روایتی مقبرهٔ او در شهر خیوه، ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان می‌باشد. این مقبره خود یک مجموعهٔ فرهنگی - تاریخی است و در فاصلهٔ قرن‌های هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده‌است. چنانکه در آن نواحی رسم بر این است که پس از مراسم ازدواج برای تبرک به زیارت آرامگاه او می‌روند. طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالی فرزند پهلوان پوریای ولی بوده و با عنوان محمود قتالی بن پوریای ولی از وی نام برده شده متاسفانه در برخی از منابع متاخر کلمه«ابن» که به معنی«فرزند» است، حذف نموده و منابع معاصر نیز هر دو شخصیت را یکی فرض نموده و پهلوان محمود قتالی را مشهور به پوریای ولی ذکر کرده‌اند. این اشتباه در دایره المعارف بزرگ اسلامی هم تکرار شده‌است. اما باید توجه داشت که پهلوان محمود قتالی هر چند که عارف و پهلوان نامداری بوده و آثاری هم با یادگار گذاشته، ولی هرگز در شهرت و نام آوری به‌ای پدرش پهلوان پوریای ولی نمی‌رسید. پس می‌توان گفت آرامگاه پهلوان محمود قتالی فرزند پوریای ولی است که در شهر خیوه در ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورنگ مرکز خوارزم ازبکستان می‌باشد. [۳]

شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانی‌هایش نیست بلکه مردم منطقه او را به داشتن ویژگی‌های نیکوی اخلاقیِ معلم، مرشد، صوفی و مرد خدا می‌شناسند. آرامگاه مشهور شده بنام او از پر رونق‌ترین مکان‌ها در منطقه‌است که هر روز مردم کثیری از اطراف فرارود و به ویژه خوارزم برای زیارت و راز و نیاز با خدای خود به آنجا می‌روند. گفتنی است که در ایشان قلعه امیران و صاحب منصبان زیادی مدفون‌اند اما امروزه از هیچ یک از آنها نامی برده نمی‌شود و تنها نام پهلوان محمود بن پوریای ولی و آرامگاهش همچنان زنده‌است.

[۴]البته مقبره‌ای در شهر خوی وجود دارد که روی آن نام پوریای ولی نوشته شده‌است. و مردم شهر خوی آن را «پیر ولی»می نامند. در مورد اینکه پهلوان پوریای ولی در خوی زندگی کرده و در همین شهر و در گورستان مشهور به«پیرولی» دفن شده‌است به ۵ سند مهم تاریخی اشاره می‌شود:

۱-در یک طومار قدیمی که در عهد صفویه و حدود ۴۰۰ سال قبل بر روی پوست آهو نوشته شده، صراحتا آمده‌است که پهلوان پوریای ولی از شهرستان خوی بود. متن کامل و تصویر این طومار در کتاب «ورزش باستانی ایران» نوشته دکتر پرویز ور جاوند آمده‌است.

۲-در کتاب «مرآت الشرق» (که اخیرا از سوی کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر شده و شامل شرح حال ۶۸۴ تن از دانشمندان شیعه در قرن‌های ۱۳و۱۴ هجری قمری می‌باشد) زندگینامه پهلوان پوریای ولی و وجود مزارش در گورستان «پیرولی» خوی ذکر شده است.[۵][۶]

در این کتاب به سنگ قبر پوریای ولی هم اشاره شده و عین سنگ نوشته، قید شده‌است. در این سنگ قبر اسامی ۷ تن از اجداد پوریای ولی ذکر شده بود. که بر اساس آن نام پدر پوریای ولی، محمود بود و پسر وی نیز محمود نام داشته‌است. البته این رسم در بین مردم خوی و منطقه وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد که افرادی برای زنده نگه داشتن نام پدرشان فرزند خود را به نام پدرشان نام گذاری می‌کنند.

بر اساس آن سنگ قبر، پوریای ولی سال ۸۲۰ هجری قمری، دار فانی را وداع گفته‌است. صدراسلام محمّد امین امامی خویی در مورد مرقد ایشان در کتاب ""مرآة الشرق"" می‌نویسد:»قبر امیر ولی (پوریای ولی)، مشهور به پیر ولی،... فردی مرتاض، عابد و پسندیده سیرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگی وی بعضی کرامات به او نسبت می‌دهند. شهرها و آبادی‌های دور و بعید را قصد نموده، در شهر خوی مدفون است. بعد از دفن بر روی قبرش قبّه و بنائی ساخته و خانقاهی درست کردند. مردم بر مزارش برای قضای حاجات به خصوص شب‌های جمعه جمع می‌شوند. مقبرة آن بعد از گذشت زمان تخریب شده، لکن آثارش باقی مانده و اهالی آن را زیارت می‌کنند."«[۷]

۳- [۸]سند دیگر در این مورد داستانی است که در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشته‌های دور در باره قبر پوریای ولی سینه به سینه نقل شده‌است و ما نمی‌توانیم از داستان‌های که مردم بصورت سینه به سینه نقل می‌کنند. ، به سادگی بگذریم. به هر حال این داستان که در کتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان می‌دهد. این داستان در بین مردم خوی چنین معروف است که:

جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.

بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.

پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.

خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.

مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچکس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.

سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده یود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانه‌ای و اسطوره‌ای تبدیل شد.

ده فرمان مشهور جوانمردی که از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی کشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل می‌گردد." ۴-امیر کمال الدّین حسین گازرگاهی در "مجالس العشّاق /۹۶«داستان پهلوان محمود پوریا را شروع کرده:»تکیه دار دارالصّفای اولی الأیدی والابصار(قسمتی از آیة ۴۵ سورة ص)«. در بررسی عناوین و القاب شهرهای ایران، به شهری غیر از خوی بر نمی‌خوریم که لقب»»دارالصّفا«" داشته باشد. [۹] ۵-مرحوم پرتو بیضایی در کتاب «تاریخ کشتی ایران» از صفحة ۲۶ الی ۶۱ کتابش را به زندگی پهلوان پوریا اختصاص داده‌است. وی به نقل طوماری به عرض ۱۷ سانتی متر و طول سه متر و نیم پرداخته، که از قرائن پیداست، انشاء کنندة آن از قصّه‌خوانان چند سده پیش، به احتمال قوی عصر صفویّه می‌باشد. مرحوم بیضائی این طومار را پس از تجسّس و تحقیقات فراوان از آقای زرکشان به دست آورده‌است. در این کتاب ضمن نقل روایاتی از زندگی پوریای ولی در خوی به کشتی پهلوان با پهلوانی به نام «شیردل» از تبریز در مقام کهنه سواری، اشاره دارد، که در میدان «خوی سرماس"" اتفاق می‌افتد. چند سطر پائین‌تر می‌نویسد: از طرف قبله ده دلیر پیدا شدند همه کلاه‌های اشریکی(نام محلّی) بر سر و نمدهای پا زهری در بر و زیر تنبان‌ها (لباس کشتی) بر کتف در برابر پهلوان ایستادند و پاهای خود را جفت کردند و سلام دادند. پهلوان پرسید که کیستید و از کجا آئید و به چه کار آمده‌اید، در جواب گفتند که از جانب فارس آمده‌ایم در خدمت شیخ روزبهان بودیم و ما به اشارت شیخ وارد اینجانب شده‌ایم و شیخ ما را گفت شما را به خدمت پهلوان محمود پوریای ولی باید رفت و ما دوازده سال بود که در خدمت شیخ بودیم و شیخ ما را گفت شما به خوی سرماس(خوی سلماس) می‌باید رفت و لباسی که در نظر است ما را پوشانید الحال به خدمت تو آمده‌ایم که تا حیات باشد، باشد در خدمت تو باشیم. پهلوانانی که از جانب حاجی بکتاش از غرب آمده بودند، پهلوانانی که از جانب صبا (به جای مشرق به کار رفته) از مشهد مقدّس آمده بودند و... در خوی سرماس پیش پهلوان پوریا جمع می‌شوند[۱۰]

زایش و مرگ

سال دقیق ولادت او و مدّت عمرش معلوم نیست، امّا در کتاب‌های مختلف مرگ او را سال ۷۲۲ه. ق ذکر کرده‌اند. ولی با توجّه به اینکه زمان سرودن کنزالحقایق را ۷۰۳ هجری یاد کرده‌اند و بنا به اظهار خودش:

چه خفتی عمر بر پنجاه آمد
کنون بیدار شو گرگاه آمد

می‌توان گفت که سال تولد او باید ۶۵۳ هجری بوده باشد.

علاوه بر رباعیاتی که از وی باقی مانده‌است، برخی معتقدند مثنوی کنزالحقایق نیز از آنِ اوست. این مثنوی در سال ۷۰۳ سروده شده‌است.

آثار

  • مثنوی کنزالحقایق[۱۱]: این مثنوی در پنج مقاله و ۱۳۲۰ بیت سروده شده. زمان سرودن این اثر را در سال ۷۰۳ هجری یاد کرده‌اند.[۱۲]
  • مجموعه رباعیات پوریای ولی[۱۳]

شعر پوریای ولی ساده و به دور از پیچ و تاب‌های مرسوم است.

جُستارهای وابسته

پانویس

  نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم مرداد 1391ساعت 12:52  توسط امين نوروزي  |  نظر بدهید
بازديدکنندگان محترم

نظرشما درمورد اين وبلاگ چيست

1عالي   2خيلي خوب  3 خوب  4 متوسط  5 ضعيف6ساير(توضيح دهيد).نظرمورد نظر رابه دو راه ميتوانيد ارسال کنيد

1از طريق نظر دهي

2از طريق پست الکترونيک


ادامه مطلب
  نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم تیر 1391ساعت 17:28  توسط امين نوروزي  |  نظر بدهید
خدايا

ياريم کن تا در خدمت به همنوعانم خستگي ناپذير باشم .....آمين   براي شادي روح بهنام دهش پور صلوات......

  نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر 1391ساعت 9:52  توسط امين نوروزي  |  2 نظر
خدايا

آرزوهايم را در بهترين زمانها ومکانها واز بهترين زمانهاو مکانها واز بهترين راه ها برآورده کن......آمين .براي شادي روح بهنام دهش پور صلوات......

  نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر 1391ساعت 9:49  توسط امين نوروزي  |  2 نظر
 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شمادر مورد فیلتر شکن گذاشتن درسایت ما چیست؟
    آیا دوست دارین همه بازی هارو براتون بذاریم تا دانلود کنید.
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 406